کاکایی به عنوان ترانهسرای یکی از پرطرفدارترین خوانندههای مجاز پاپ این سالها، فریدون آسرایی، حالا ترانهسرایی محبوب و شناخته شده است و شاید همین موفقیت در آلبوم اول او، «غریبه» سبب شد همکاری فریدون و عبدالجبار در آلبوم «از تو دورم» نیز تکرار شود.
- اینگونه تصور میشود که شعرا و ترانهسراها در یک روز ابری، مه آلود یا بارانی شروع به شعر گفتن میکنند، برای شما چگونه بود؟
اتفاقا برای من از یک روز آفتابی شروع شد.
- چطور؟
یک جورهایی اعتماد به نفس باعث شد دست به قلم شوم. زمانی که 17 سالم بود باید یک روزنامه دیواری تهیه میکردم. یک ستون آن خالی مانده بود نمیدانستم که باید چه چیز جای آن بگذارم یا بنویسم. شروع به نوشتن کردم و با جسارت هرچه تمامتر زیر آن نوشتم سعدی علیه الرحمه، مجددا این کار را تکرار کردم و زیر آن نوشتم حافظ علیه الرحمه، اما یک بار دستم رو شد. و از همانجا شروع شد. سال 61 در اوج جنگ و رواج شعرهای حماسی و مذهبی اولین ترانههایم را گفتم. مدتی ترانه را رها کردم و غزل سرودم تا اینکه مجددا از سال 80 رسما اولین ترانههایم در آلبوم «بوی سیب» و «کبوتر» کار شد.
- جالب است همین بازگشت شما به سمت ترانهسرایی خود نشان میدهد که همچنان زبان محاوره را بیشتر میپسندید و میخواهید به این زبان با مردم ارتباط برقرار کنید.
یقینا ترانه یکی از شاخههای شعر محاوره است. شعر محاوره یک جریان عمومی است مثل نسبت دو میدانی به تمام ورزشها که میگویند مادر تمام ورزشهاست. اگر ادبیات فولکلوریک یکی از زیرشاخههای شعر محاوره باشد، دیگر آن ترانه است. من همیشه یک دستم به شعر و دست دیگرم به ترانه بود گرچه نمیخواستم هیچگاه از میراث مکتوب جدا شوم. هنوز هم کتاب برای من بیشتر ارزش دارد؛ چیزی که چاپ میشود و آن را میخوانند. به همین خاطر ترجیح میدهم مخاطب گستردهتری داشته باشد.
- شاعر و ترانهسرا از زمانه خود برای شعر یا ترانه تاثیر میگیرد، شما چطور؟
ما شاعران دهه 60 هستیم؛ زمانهای که شعر اجتماعی با تاثیر از آن زمانه رواج داشت.
- حالا ترانههای آلبوم «از تو دورم» نشان دهنده کدام تاثیر از اجتماع بر ذهن شما به عنوان ترانهسرای این آلبوم است؟
درباره این آلبوم من میخواستم از بین بردن گسستگی بین دو نسل را منتقل کنم؛ یعنی کلام محوری من نوعی سخن گفتن مغازله آمیز با 2نسل مختلف است، برای اینکه این 2 نسل را به هم نزدیک کنیم. شاید از زبان نسل اول که به نسل سوخته معروف هستند، نسلی که آرمانخواه بودند و نسلی که زیاد عمل کرده و زیاد اشتباه داشته نسبت به نسلی که کمتر عمل میکند و کمتر اشتباه دارد. این 2 نسل به نظر من دچار گسست تاریخی شدهاند. علاوه بر این که عصر جدید پیشرفتها و تحولات سریع نیز باعث جدایی بیشتر این 2 نسل شده است.
- اگر از شعرا کلمه «عشق» را بگیرند آنها با چه چیز شعر میگویند؟
هیچی... بگذارید یک مصرع از مولوی بگویم که شاید جواب سؤال شما و جواب خیلی از اینگونه سؤالها باشد. مولوی میگوید:«گر نبودی عشق بفسردی جهان» عشق میل به کامل شدن است. عشق حتی میل حرکت را در شما به وجود میآورد، عشق در تصفیه صفات فردی آدمها تاثیر دارد و خست و بخل را از شما میگیرد. خیلی از صفات بدی که ما داریم و نمیتوانیم آنها را از بین ببریم. چارهای نداریم جز اینکه در یک عملیات انتحاری، عشق را به کمرمان ببندیم و خودمان را منفجر کنیم. عشق به نوعی دوپینگ است که با کمک آن آدمیزاد میتواند خودش را از خود و از صفات بدش رها کند.
- لابد اکنون به این خاطر اکثر آلبومهای موجود در بازار و یا جنس ترانههایی که میشنویم به دل نمینشیند چون سر منشأ آنها عشق نیست؟
به نظر من ترانه از بعد از دهه70 از نظر مفهومی به جای دیگری کشیده شد. به جای اینکه یک سبک باشد نوعی بیماری شده است.
- و حتما تقلید محض است؟
غیر از تقلیدی بودن نوعی زندگی کردن در فضاهای ذهنی شعرهای همدیگر و اقتباس کردن از آثار دیگران است که آفتهای این گونه ترانههاست. آنچه بیشتر به چشم میآید معشوق ستیزی است. چیزی که حتی در ترانههای امروز غربی، هندی و عربی کمتر به چشم میآید ولی در ترانههای امروز ما به وفور، عصبیت و لجبازی شنیده میشود که مبتنی بر هیچ دیدگاه جمالشناسانهای نیست. هرچه هست خارج از هنر است. خیلیها دارند تلاش میکنند این سرنا را از سرگشاد آن بنوازند.
- کمی درباره ترانههای این آلبوم بگویید و از زمانی که شروع به نوشتن آنها کردید آیا آن چیزی شد که میخواستید؟
بله به شکل تصادفی این ترانهها همان چیزی شد که میخواستم و از قبل آمادگی آن را داشتم. ملودیهای این کاست به شکل ناخواستهای به من پیشنهاد شد که دست بر قضا من با این ملودیها سالها زندگی کرده بودم، مثل ملودی معروف شهر قصه (بیژن مفید) که میگوید:«نه دیگه این دل واسه ما دل نمیشه.» من این تئاتر را از بچگی دیده و با این ترانه آشنا بودم. وقتی پیشنهاد کردند که خط ملودی را از این شعر بگیرم برایم جالب بود و به جای آن گذاشتم: چی بگم ابری و بارونی میشی. یا ملودی «رشید بهبود اف» که میگوید: دوست دارم، دوست دارم، قدتموم آدمها... یا ملودی «عما درام» در هر حال 3 ملودی این آلبوم از پیش آماده بود. خط ملودی را از آن گرفتیم و روی آن کلام گذاشتیم.
- امروزه چیزی به نام ترانه نوین هم به بازار آمده است. ریشه آن به کجا برمیگردد؟
ببینید ترانه به کلامی میگویند که در تلفیق با موسیقی صاحب هویت میشود. یعنی قائم به ذات نیست و متصل به آهنگ است اما نمیتوانیم بگوییم این همه ترانه است، موسیقی میتواند هر کلامی را زیر سلطه خودش بکشد. از قطعات پیچیده ناصرخسرو تا شعرهای حافظ و سعدی. بنابراین تا هرجا که قلمرو موسیقی گسترده میشود میتوانیم آنجا را حوزه ترانه به حساب آوریم. خیلی از غزلیات حافظ را که خوانندگانی چون شجریان خواندند به خودی خود لباس ترانه پوشید، آن هم به خاطر حوزه سترگ موسیقی.
اما ترانه نوین به تاثیر از زبان و ادبیات نیما یوشیج و با الهام از فرهنگ محاوره مرسوم شده که برمیگردد به دهه 30 و ریشه در کارهای ترانهسراهایی دارد که در قید حیات هستند و به ترانه امروز پر و بال میدهند.